ساعتک
می گزمت
به دندان می گزمت، تا
تمام تنت را
ساعتک بسازم
تا لحظه لحظه ی بودنت
زیر ساعتک های
دندان من بگذرد
ایلود
- ۰ نظر
- ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۳۸
- ۹۰۶ نمایش
می گزمت
به دندان می گزمت، تا
تمام تنت را
ساعتک بسازم
تا لحظه لحظه ی بودنت
زیر ساعتک های
دندان من بگذرد
ایلود
نیمه شب ،
روی پل ایستاده ام
چشم و گوش و هوش خود
به رودخانه داده ام
ناگهان زنی
مثل سایه ای
از کنار من عبور می کند
(بوی بی نظیر مادگی)
بوی طاره ی شکفته
در مشام ِ تشنه ی بلوغ
بوی خواهش زنی که از نیاز من
گــُر گرفته
به واحه ی زرد ذهن که رسیدی
سراب را بپذیر
صمیمانه بپذیر
که تشنگی منشور خلقت توست
و حنجره ات را
از تصویرهای خانه و آب بتکان
که آدمهای دنیای من
دیر است تا از مذهب خویش بازآیند.