تراوش
جمعه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۴۴ ق.ظ
با اولین گریه ات، اولین قطره ی اشکت، دلم؛ دلم از جا کنده شد پریشان شد....، گرفتار شد...
به وحشت افتادم، از پاکی قلبت از معصومیت نهفته در صدایت...
فراموشم نمیشود آن شب...
زمان گذشت و بزرگ شدی و من...
آه، مرا ببخش
مرا ببخش که دلم در آن لحظه مانده بود
آخر آنشب بود که کشف کردم، عمق اولین ذره ی احساسم را.
مرا ببخش
مرا ببخش که بعد از نمیدانم چه مدت...، به خود اجازه می دهم بگویم...
... آخر تو همه ی تصورم از خوبی بودی، و در این تصویر بد بودن بی معناست...
ببخش که می گویم....،
بخشیدمت.
- ۹۲/۰۲/۲۰
- ۱۶۸۱ نمایش